خرداد ماه و سفر به اهواز
خرداد ماه يك سفر به اهواز رفتيم اين هم گزارش تصويري اين مسافرت
فرنيا توي فرودگاه تازه فهميد باباش باما نمياد و انوقت
بعد داخل هواپيما
بعد رسيديم خانه مامان بزرگ و اين هم اولين شب فرنيا در خانه مامان بزرگ
اين اولين باريه كه فرنيا توي تخت نخوابيد اخه ديگه محدثه خانم كوچولوي ناز خانه ماست كه به تخت احتياج داره و فرنيا ديگه بزرگ شده
خانه مامان بزرگ يك استخر بادي بزرگ هست كه وقت تابستانها بريم ديگه فرنيا همش توي استخر است و اينبار محدثه عسلي هم با فرنيا همراهي ميكرد
اين هم محدثه خانم وقتي از شنا برميگرده
اين هم يك خواب راحت بعد از كلي آب بازي
ميگن چرا بچه ها خانه مامان بزرگها را دوست دارند؟؟ خوب معلومه آخه اجازه هركاري را دارند حتي استفاده از پشتي بعنوان سرسره!!!!!!
موقع برگشت پروازمان خيلييييييييي تاخير داشت و ساعت پرواز شد 12شب فرنيا خسته بود و بهش گفتم بگير بخواب گفت خوب اگر بخوايم سوار هواپيما بشيم آنوقت من خوابم چيكار كنيم؟گفتم آنوقت من بغلت ميكنم ميبرم. يكدفعه رفت روي صندلي و اينجوري خوش را زد بخواب كه من بغلش كنم
اين هم داخل هواپيما
يك روز سه تايي بعد از برگشت از مهد رفتيم يكي از پاركهاي جنت آباد كنار اتوبان همت و بابايي و فرنيا با هم كلي كشتي گرفتند
ژ
همانطوريكه كه قبلا هم گفته بودم در ورودي مهد به سمت يك پارك باز شده و اين يعني هر روز پارك و باتوجه به آب دادن چمنها موقعي كه ما فرنيا راتحويل ميگيريم يعني آ ب بازي هر روزه
اينجا پسر بچه ها فرنيا را توي بازي شون راه نميدادند و توپ بهش نميدادند و فرنيا مثلا قهر كرده و نااراحته
يك روز هم از مهد زنگ زدند ميخوان نقاشيهاي كلاس خلاقيت بچه ها را در نمايشگاه ؟ شركت بدهند و خواستند ما نقاشيها را قاب كنيم و بهشون بديم اين نقاشي فرنياست مثلا اسب رستم كشيده
قشنگي نقاشي اينه كه اسبها سه تا پا دارند!!!!!!