ادامه ارديبهشت پر گشت و گذار
خوب 11 ارديبهشت هم رفتيم كاشان البته خاله مامان پارسا سينا هم از اصفهان امدند و انجا با هم بوديم
اول راه به سمت كاشان كه ايستاديم صبحانه بخوريم و فرنيا خانم كلي بهانه گرفت سرجاي نشستن بلاخره نشست و صبحانه خورد بعد ميگه ميدوني چرا هي دور سفره ميچرخيدم و بهانه اوردم ميگم چرا؟ ميگه ميخواستم شما و بابايي كنار هم بشينيد يادت اول ازدواجتون بيفتيد
-
چون هروقت ما راه ميافتيم فرنيا خوابه مجبورم وسط راه موهاش را شانه كنم
بعد از كلي گشت و گذار در قمصر و ديدن گلابگيري رفتيم براي نهار
بعد از نهار خواستيم بريم حمام فين كه اينقدر ترافيك بود كه پشيمان شديم و با خاله خداحافظي كرديم و انها بسمت اصفهان رفتند ما خواستيم شب بمونيم اما اينقدر كاشان شلوغ بود و خيابانها ترافيك بود كه از خير گشتن دنبال هتل منصرف شديم و راهي تهران شديم اما قبل از خروج از شهر نماز خوانديم مثل اينكه قبرستان كاشان بود اما اينقدر قشنگ بود ورودي اش فكر كرديم امامزاده است اما رفتيم داخل متوجه شديم قبرستان است
در برگشت چون بابايي خيلي خسته شده بود توي هر مجتمع خدماتي مي ايستاديم اين دوتا خيلي بزرگ بود كه كلي جا براي بازي و خريد داشت اول مجتمع مارال ستاره بعد هم مجتمع مهتاب نزديك قم كه مهتاب هم فرنيا شام خورد ترسيديم برسيم خانه فرنيا خواب باشه
فرداش هم يعني 3 ارديبهشت سالگرد اولين روز اشناييمون بود (يعني اولين روزي كه من و بابايي همديگه را ديديم و با هم صحبت كرديم) كه رفتيم مجتمع كوروش اول فرنيا خانم رفت كيدز لند بعد هم يك شام در يك جاي خوشكل
اخرش هم يك بستني خوشمزه براي فرنيا
روز شنبه هم كه رفت مهد اين هديه را براي بابايي درست كرده بود و اورد نقاشي روي كراوات كار خود بچه ها بود
اين دوهفته بعد هم براي پست بعد اخه هنوز عكسها را از دروبين به كامپيوتر منتقل نكردم اماپستهاي اين ماه گشت و گذار و خوش اب و هوا هنوز ادامه داره