چهارشنبه سوري و سفر به اهواز
سلام اين هم عكسهاي دو هفته تعطيلات
اگر در عكسهاي چهارشنبه سوري چيزي نديديد خوب تعجب نداره ميخواستيم اتيش بازيها معلوم باشه و درحاشيه هم در تاريكي شبهي از فرنيا
فرنيا از بس دست همه از اين بالن ارزوها ديده بود اينقدر گفت تا بابايي براش يكي خريد و با هزارزحمت فرستاد هوا امااااااااااااااا بالن رفت و به سيم برق گير كرد و همه را به استرس انداخت خلاصه كه ختم به خير شد و يكي از همسايه ها بلاخره تونست با پرتاب يك چيزي از سيم برق بندازدش پايين و انوقت گريه فرنيا كه حالا ارزوهاي ما براورده نميشه
اينجا هنوز فرنيا بهانه بالن ارزوها را داشت
و 5شنبه صبح بطرف اهواز راهي شديم و فرنيا كه هرجايي واسه خودش سريع يك دوست پيدا ميكنه و باهاش مشغول ميشه
وقتي رسيديم اهواز هنوز مامانم پرده ها را نتونسته بود دربياره براي شستن و گذاشته بود نيروي كمكي برسه نيروي كمكي را هم كه ملاحظه ميفرماييد
يكي ديگه از كارهايي كه فرنيا خانم به محض رسيدن درخواست كردند استخر و اب بازي بود اما درسته هوا گرم بود اما نه اينقدر كه بشه توي حياط اب بازي كرد نتيجه اين شدكه اينجوري فرنيا از استخر استفاده كردند
روز 2فروردين هم كه محدثه گلي تشريف اوردند
پارسا و سينا هم كه زودتر از ما به اهواز رسيده بودند مدام با كامپيوتر و تبلت مشغول بودند فرنيا درحال تماشاي انها بود و يكبار ديدم در همان وضعيت هم خوابش برده بود داشته از روي صندلي به تبلت پارسا خان نگاه ميكرده كه همين جوري هم خوابش ميبره