فرنيا و بچه ها
چند وقت قبل دوستم امد خانمون و دختر خوشگل و نازش را بعد از چندماه ديديم مانا خانم كه فرنيا خيلي ازش خوشش امده بود و هر وقت قصه ميگم اسم شخصيت اصلي داستان را فرنيا انتخاب ميكنه ان شب شخصيت اصلي داستاني كه براش گفتم اسمش مانا شد
اينقدر شبيه پسرها ست ادم باورش نميشه دختره
فرنيا در روزهاي مختلف با هديه بابايي
اين همه ديروز يعني جمعه 17 بهمن عمو رسول و پسرعمه آمدن خانمون بعد باباها و بچه ها رفتن پارك ژوراسيك اين هم گزارش تصويري از گردش بچه ها
فرنيا، اتنا، مليسا
شما فكر ميكنيد اصل اين عكس براي چيه؟تصويري از بچه ها كه امدن پارك يا يك عكس كامل و درست و حسابي از جناب دايناسور؟
انروز توي پارك يك مسابقه نقاشي هم بود البته رنگ اميزي نه نقاشي
فكر كنيد بچه ها از لحظه اي كه برگه هاشون را دادند منتظر جايزه اشون هستند
فرنيا و اثر هنري اش
بعد از پارك ژوراسيك هم ميرن بوستان نهج البلاغه