فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

فرشته کوچولو

برم اتاقم بخوابم

1393/9/10 10:07
نویسنده : مامانی
517 بازدید
اشتراک گذاری

ديشب خاله كوچيكه خانه ما بود و چون توي اتاق شما خوابيده بود و شما هم عادت به قصه هاي شب داري اوردمت اتاق خودمان تا بعد از قصه گويي ببرمت اتاق خودت و بيچاره خاله را ديوانه اش نكنيم زبانبعد از قصه درخواستي (ملكه يخها كه هرجا پا ميگذاشت همه جا يخ ميزد) نوبت به قصه كتاب داستان رسيده بود ديدم دير شده ساعت 10شب بود بهت گفتم مامان ديگه چشماش خسته است و ميخواد چشماش را ببنده با چشم بسته هم كه نميشه كتاب خواند كمي بخوابيم بعداْ كتاب قصه بخوانيم و ديگه هردوتامون با هم خوابمون برد ساعت1.20 دقيقه شب بيدار شدي ميگي برم اتاق خودم بخوابم و من خيلي خوشحال كه اينقدر اتاقت را دوست داري بردمت اتاق خودت يكدفعه گفتي ولي اب ندارم(شبهايك ليوان اب بالاي سرت ميگذارم و معمولا هم بيدار ميشي و اب ميخوري) گفتم چشم برات ميارم وقتي اب اوردم گفتي مامان چشمات ديگه خسته نيست؟ گفتم نه انوقت گفتي پس برام قصه بخوان دلم نخواست بهت دروغ گفته باشم براي همين رفتم كتاب داستان را آوردم اما خوابت برده بود

صبحها وقتي ميبرمت مهد از ماشين تا در مهد بغلت ميكنم يك روز بهت گفتم ديگه بزرگ شدي بايد از اين به بعد تا از ماشين تا در مهد  خودت بري گفتي نه مامان اخه خوابم فرار ميكنه

تا دوباره ديشب موقع خواب بهت گفتم دخترم ديگه بزرگ و سنگين شدي من ديگه زورم نميرسه بغلت كنم فردا كفش پات ميكنم تا خودت بري مهد و امروز صبح دختر قشنگم از ماشين تا مهد را خودش راه رفت اما دختر گلم از فردا يك كفش راحت پات ميكنم تا موقع دراوردن و خوابيدن دوباره اذيت نشي اخه امروز كتوني پوشيده بودي و دراوردنش با ان حالت خوابالو كمي برات سخت بود

ميدوني عسلم مادرها هميشه نگرانند وقتي بچه خيلي شيطوني ميكنه كلافه اند و وقتي بچه ارام ميشه هم ميگن نكنه چيزي اش شده كه اينقدر ارامه 

حال و روز الان من هم اينجوريه از اينكه اينقدر راحت با شرايط كنار ميايي و قبول ميكني نميدونم خوشحال باشم يا نگران ولي بدون خيلي عاشقانه دوستت دارم

پسندها (2)

نظرات (12)