باز برگشتيم
سلام دوستان و ببخشيد كه يك مدتي نبوديم و دوستان عزيزمون ممنون كه به فكرمون بوديد و معذرت كه نگرانتون كرديم ما خوبيم و اين تصاوير هم گوياي ان روزهاي ما
اول هديه تولد از طرف مامان بزرگ و دوتا خاله
وقتي ما اهواز تولد گرفتيم چون هديه ما از تهران خريداري شده بود و بزرگ بود نشد بياد اهواز و وقتي رسيديم تهران ان را دريافت كرديم
ان نقطه صورتي كه وسط زمين واليبال ايستاده گل دختر منه كه از ان پايين داد ميزد ازم عكس بگير اينجا جلسه سومش است الان ديگه كلي ماهر شده و 12جلسه ترم يك اش تمام شد
يك روز مربي شون گفت مريضه و نميتونه بياد و بجاي خودش يك مربي اقا را گذاشته بود فرنيا اصرار داشت كه اين مربي خودشونه كه فقط موهاش را كوتاه كرده و لباس پسرانه پوشيده و جلسه بعد هم كه مربي خودش برگشت گفت ديدي گفتم مربيم عوض نشده و خودش بود كه لباسش را عوض كرده بود فقط وقتي دوتا مربي را كنار هم ديد قبول كرد كه انها دونفر هستند
خوب در مدتي كه ما نبوديم بابا خيلي دلش واسمون تنگ شد و موقع برگشت دوتا هديه به ما داد يك جفت مرغ عشق براي فرنيا و يك گوشي واسه من و اين عكس اولين عكس است كه با گوشي جديد بابايي توي فست فود البيك از فرنيا گرفت و بعد هم داشت قسمت ويرايش عكس توسط فرنيا امتحان ميشد كه عكسه اين رنگي شد
اين هم يك روز در بوستان نهج البلاعه رفته بوديم فرنيا كمي اسكيت كنه اما اينقدر سراشيبي بود كه بيخيال شديم و رفتيم بازي با وسايل
اولين 5شنبه محرم با فرنيا رفتيم بيرون من كار بانكي داشتم فرنيا همش ميگفت بريم پارك و وقتمون را بيخود هدر نديم توي مسير يك گلفروشي ديد گفت مامان واسم گل ميخري گفتم باشه رفتيم توي گلفروشي و خودش گل را انتخاب كرد و بعد هم به اقاي گل فروش گفت مثل دسته گل عروس بشه كلي هم بچه ام وقتي اقاي گل فروش داشت دسته گل را اماده ميكرد ذوق ميكردو نيشش تا بناگوشش باز بود و واقعا صحنه گرفتن دسته گل از اقاي گلفروش ديدني بود كاش ميشد فيلمبرداري ميكردم اما خوب جلوي اقاي گل فروش رعايت كردم و بعد كه امديم بيرون يك عكس ازش گرفتم همه هم توي مسير و بانك ازم ميپرسيدن اين گل را براي چي خريدين و چند نفر هم از دخترم عكس گرفتن توي بانك به يك خانم كه ميخواست گلش را ببينه گفت ميدم دستت اما خرابش نكني ها
دخترم با دستكش وگوشي جديد
خوب بقيه عكسها پست بعدي