كمي تعريف از شيرين زبوني هاي گلم
خوب دختر گلم
يك هفته ديگه هم گذشت و امدم از شيرين زبونيها و قشنگيهات بگم
توي هفته گذشته واكسن انفولانزا زدي و انشالله زمستان امسال زياد مريض نشي دو سه روز قبل از شما بابايي واكسن زد و شما ميگفتي من هم ميخوام بزنم اما وقتي خودت را برديم همش ميگفتي من ميترسم واكسن لازم نيست و فقط هم موقع تزريق درمانگاه را گذاشتي روي سرت و به محض تمام شدن تزريق صداي شما هم قطع شد و اين يعني درد نداشته و فقط ترس داشته
سه شنبه جشن حنابندان دختر عموت بود توي راه وقتي داشتيم ميرفتيم باهم حرف ميزديم و من ازت سوال كردم فرنيا دوست داري بزرگ بشي چكاره بشي؟ فكر كردي و گفتي معلم
بعد وقتي ازت پرسيدم به بچه ها چي ياد ميدي جوابت اين بود
""بهشون درس ميدم، اموزش نقاشي، كاردستي، بهشون ياد ميدم وقتي بزرگ شدن و عروسي كردن چجوري بايد زندگي كنند
من همش به بچه ها جايزه ميدم به بچه هاي بد برچسب به بچه هاي خوب جايزه اسباب بازي انوقت بچه هاي بد هم چون دوست دارن جايزه بگيرن خوب ميشن تازه خاله ازاده هم نميخوايم بيخيال خاله ازاده""
(به اطلاع ميرسانم خاله آزاده مدير داخلي مهد فرنياست كه وقتي بچه ها كمي شيطنت ميكنند ميبرنشون پيش خاله ازاده و به گفته خود فرنيا بايد يك مدت پيش خاله بشينند و بعد خاله ميگه حالا بريد و قول بديدشيطوني نميكنيد)
دختر من خيلي به نسبتهاي فاميلي علاقه نداره بجز دايي و خاله كوچيكه همه مامان و باباي بچه هاشون هستند مثلا مامان پارسا سينا، مامان مليسا و... و به هر كس هم برسه كه نمي شناسه ميپرسه مامان كي هستي؟بعد اگه بنده خدا بچه داشت كه به اسم بچه اش صداش ميكنه و اگر هم نداشت ميشه خانم بهمين سادگي در همين راستا ديشب كه رفته بوديم عروسي دختر عموجون دم در عمو را ديديم و فرنيا سريع پرسيد شما باباي كي هستيد؟ عمو گفت من عمو هستم منو نميشناسي؟ نه اخه باباي كي هستي؟ باباي عروسم
خلاصه رفتيم داخل انوقت فرنيا ميگه واي چه اقاي مهربوني بود من دوستش دارم ميگفت باباي عروسه
توي عروسي فرنيا به من گفت كه نياز به دستشويي داره داشتم اماده ميشدم كه ببرمش كه يگانه جون عروس عموي فرنيا امد و به فرنيا گفت چطوري فرنيا جون؟ و جواب فرنيا: ج ي ش م داره ميريزه بچه ام دقيقا وضع و حالش را گفته بود
موقع شام فرنيا رفت سراغ عروس و عروس خانم هم فرنيارا بوسيده بود و جاي لبش روي صورت فرنيا مونده بود دختر گلم انچنان ذوق زده از بوسه عروس بود كه امده لپش را نشون ميده ميگه ميدوني اين چيه؟عروس بوسم كرد اين رژلبش است و بدو بدو دوباره رفت پيش عروس و اينبار با يك جاي بوسه ديگه انور صورتش برگشت