فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

فرشته کوچولو

بابايي برگشت

1393/3/17 8:25
نویسنده : مامانی
452 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

بلاخره بابايي ديشب ساعت 11.30رسيد خانه

اول از همه بگم كه فرنيا اصلا براي باباش دلتنگي نكرد و اين موجب تعجب همه بود بخصوص عمه و عزيزچشمک تنها يكبار ياد باباش كرد ان هم روزي كه تهران طوفاني شد و فرنيا نگران بود اگه بابايي بيرون باشه ممكنه باد ببردشخندونک

اما از چندساعت قبل از رسيدن بابايي من از فرنيا پرسيدم بابايي بياد اول از همه چي بهش ميگي فرنيا سريع جواب داد : بابا چي برام اوردي؟زبان من هم شروع كردم باهاش حرف زدن كه بايد بگي بابايي دلم برات تنگ شده بود و بغلش كني و.... خلاصه شروع كردم به سخنراني كردن بعدش هم وقتي فهميدم بابايي سوار تاكسي به مقصد خانه است فرنيا را بردم توي بالكن و كلي با هم حرف زديم و اسمان را نگاه كرديم و هر ماشيني كه ميامد منتظر بوديم بابايي باشه فرنيا ميگفت ماشيني كه بابايي را مياره (خط خطي طولانيه يعني طول ميكشه برسه) من با چادر توي بالكن بودم و فرنيا بعد از كمي گفت من هم ميخوام چادرم را بپوشم بعد چادر را براش سنجاق زدم كه از سرش نيافته

خلاصه تاكسي رسيد و فرنيا از توي بالكن تا باباش را ديد داد زد(توجه بفرماييد ساعت11.30 شب): بابايي من خوشگل شدم؟ بابايي چي برام اوردي؟

بعد از ان همه حرف زدن و اموزش من نتيجه شد همين دو جمله بالاخنده

بعد هم كه بعد از دريافت هر اسباب بازي و خوردني فرنيا با ذوق زدگي بسيار ميگفت هماني كه ميخواستم

بعد هم اسباب بازيها را گذاشت جلوش و باز ميگفت هماني كه ميخواستم هماني كه ميخواستم خلاصه بعد از 10دقيقه بچه ام به خودش امد و ازم خواست بازشون  كنم و باهاشون بازي كنه

اين هم ماجراي فرنيا گلي در استقبال از بابايي انشالله از اين به بعد پستها عكس دار ميشه اخه دوربين هم به سلامتي برگشتچشمک

پسندها (5)

نظرات (11)

مامان آیلا
17 خرداد 93 10:26
چه استقبال بامزه ای چی برام آوردی
مامان فتانه
17 خرداد 93 11:33
عزیزم خیلی جالب بود
مامانی
پاسخ
واقعا ببينيد چقدر بچه هاي اين دوره زمانه با محبت هستند
مامان شینا
17 خرداد 93 13:44
از دختر بچه ها چه توقعاتی داریم معلومه دختر کوچولوها فقط دوست دارن کادو بگیرنو به چشم دیگرون خوشگل بیان وای مامانش با خوندن پست قبل موهای تنم سیخ شد خدا برا هیچ مادری نیاره 10 دقیقه هم بچشو گم کنه واقعا دیوونه کنندس ایشالا همیشه سالم باشه زیر سایه پدر و مادر مهربونش
مامانی
پاسخ
خدا همه بچه ها را سلامت نگه داره و كنار پدر و مادرش بزرگ بشه
مامان النا
19 خرداد 93 16:31
واقعآ اون صحنه ی بالکن خیلی جالب بوده.
مامان ارغوان
20 خرداد 93 9:33
به سلامتی.چه استقبال با حالی
مامانی
پاسخ
زيادي باحال بود تا باباش را ديد فقط سراغ اسباب بازيهاش را ميگرفت
مدرسه مامان ها
21 خرداد 93 8:13
سلام مامان عزیز چشم شما روشن، پست خیلی بامزه ای بود، فکر میکنم اتفاقاتی که نوشتید با قلم قشنگتون جذاب تر هم شده بود و خیلی ملموس بود فکر میکنم بیشتر بچه ها در مراسم های استقبال از همین جمله ی چی برام آوردی استفاده می کنن
مامانی
پاسخ
كاملا موافقم اما بيچاره بابايي خيلي دلش ميخواست فرنيا بپره بغلش اما خوب بچه است ديگه محبتش يك كمي با مدل محبت ما بزرگترها فرق ميكنه
فاطمه
21 خرداد 93 16:28
خيلي با نمكه فرنيا.اسقبال خوبي بوده واسه بابايي
مامانی
پاسخ
خيلي جالبه البته فكر كنم برخورد همه بچه ها تقريبا اينشكلي است
مامان پریسا
23 خرداد 93 21:30
سلام فرشته جان. ما بالاخره برگشتیم. از این که این مدت به یادم بودید خیلی ممنونم.
مامانی
پاسخ
خوش امديد منتظر نوشته هاي قشنگتون هستيم
مامان پریسا
23 خرداد 93 21:32
چشمتون روشن که بابایی به خونه برگشتن. این هم مدل استقبال فرنیایی خوب حالا خودمونیم کادو چی گیرت اومد خاله؟ با من قسمت میکنی؟
مامانی
پاسخ
خاله كادو نگو كه هرچي بابايي تونسته بود واسه من لباس و اسباب بازي خريده بود اما واسه مامان
بابايي
24 خرداد 93 14:50
خيلي سخته ادم براي ماماني كادو بياره و بعد با اين شكل روبرو بشه و
مامانی
پاسخ
بابایی چرا موهات را میکنی خوب همه میدونن بابایی کلی واسه مامان هم کادو اورده و یکی از لباسهایی که اورده بودی یک پیراهن سفید بسیار مورد توجه مامان قرار گرفت اما اینجا شوخی کردم اینطوری نوشتم ولی خوب خیلی هم عجیب نیست که برای فرنیا از هم بیشتر سوغاتی بخری من هم بودم بیشتر واسه فرنیا خرید میکردم تابابای فرنیا
مامان پریسا
26 خرداد 93 8:28
وای وای وای یه دعوای خانوادگی راه انداختم... اقا ما اصلا اینجا هیچی نگفتیم.
مامانی
پاسخ
اره بابا اين اقايون شوخي هم نميتونن تحمل كنند به خودم نگفته بود اينجا نوشته بود تازه فهميدم چقدر ناراحت شدهاما ايندفعه چندتا چيز اورده بود كه من خيلي خوشم امد اخه خيلي سليقه هامون با هم جور نيست اما ايندفعه خيلي پسنديدم همه خريدها را هم واسه خودش هم واسه من و فرنيا