دلفيناريوم برج ميلاد
سلام به همه دوستان
امروز اول عكسها را ميگذارم بعد كمي از فرنيا و شيرين زبانيهاش تعريف ميكنم
هفته گذشته رفتيم دلفيناريوم برج ميلاد كه هيچ دلفيني نداره و با شيرهاي دريايي نمايش ميدادند و صد البته كه فرنيا حسابي ذوق زده شد و لذت برد
برنامه قرار بود از ساعت 6شروع بشه و ما واسه اينكه رديف جلو بشينيم ساعت 5.30رفتيم و چون افتاب بود اول رفتيم سايه نشستيم بعد كلي جابجا شديم بعد كه همه جاها پرشد افتاب هم رفت و ما جاي خوبي واسه نشستن نداشتيم
يواش يواش هوا سرد شد و من خدا را شكر كردم كه باخودم ژاكت براي فرنيا برداشته بودم وگرنه بايد وسط برنامه برميگشتيم برنامه با تاخير نيم ساعته شروع شد و توي اين مدت كلي فرنيابدو بدو كرد
هنرنمايي شير دريايي. نقاشي كه ميبينيد 210هزار تومان فروش رفت!!!!!!!!
اين هم اخر برنامه و خداحافظي شير دريايي كل دور استخر را دور زد و دو سه جا هم ايستاد و براي جمعيت دست تكان داد اما اجازه ندادند به اين شيردريايي دست بزنيم
اخر برنامه هم دوتا خانم را از بين جمعيت انتخاب كردند كه اگه اجازه بدن اين شيردريايي بوسشون كنه و نترسن جايزه اشون اينه كه با جناب شيردريايي عكس بگيرن (راستي فكر بد نكنيدها شير دريايي دختر بودا)
اين هم ديگه موقع رفتن فرنيا انور استخر و ما اينور استخر
باور كنيد اگه يكي از اين شيشه هاي حفاظ استخر شل بود انوقت هركي دنبال بچه اش بايد توي استخر ميرفت
اما ميرسيم به خانم گل مامان
اين دختر من اصلا عادت نداره از مهد چيزي توي خانه تعريف كنه مثلا چيكار كرده اند چي خورده اند يا حتي شهر بازي ميره چيها سوار شده و ... اما ما انگشت توي مماخمان كنيم ميره توي مهد تعريف ميكنه حالا چرا را؟ ما كه نميدانيم شما اگه چيزي ميدونيد بگيد اما براش يك اسپري دوفازي نرم كننده مو خريدم بخاطر اينكه موقع شانه زدن موهاش اذيت نشه فرداش رفته توي مهد به يكي از مربيها كه موهاي فر داره گفته خاله... مامانم واسم يك اسپري خريده اينقدر خوبه بزن به موهات ديگه موهات نرم ميشه راحت شانه ميشه و خلاصه كلي تبليغ كرده من كه رفتم دنبالش مربي ازم اسم ان اسپري را ميپرسيد
يك روز رفتيم دندانپزشكي اينقدر خوب رفتار كرد كه بسيار لذت بردم از داشتن چنين دختر شجاعي البته بگمها فقط در حد يك معاينه بود اما بسيار همكاري كرد و همان اول دست پرستار را گرفت و رفت و اصلا نميترسيد بره روي يونيت دندانپزشكي بشينه (با اينكه قبلش در مورد اينكه ممكنه امپول بي حسي بزنن و چه كارهايي ممكنه انجام بشه باهاش حرف زده بودم) بعد كه با دكتر حرف ميزدم يكدفعه متوجه شدم تمام خانمهاي شاغل انجا كارشان را ول كرده اند و دور دختري جمع شدند و دارن باهاش حرف ميزنند بعد دكتر گفت كوچولو پاشو برو ديگه بسه همه را از كار بيكار كردي وقتي هم ميرفتيم يكي از پرستارها بدو بدو امد دنبالمون و يك جفت گيره سر به فرنيا هديه داد
يك شب ساعت9 امده سراغم و ميگه مامان سي دي پونيو واسم ميگذاري و من مخالفت كردم چون ساعت خواب شده بود فرنيا چندبار اصرار كرد و لطفا لطفا راه انداخت وقتي ديد راضي نميشم ميگه اگه سي دي بگذاري ديگه مزاحمتون نميشم و بلاخره با وساطت بابايي يك ربع اجازه دادم بابا گفت فرنيا برو فيش را بزن به تلويزيون
فرنيا:
بابايي: چرا اينجوري نگاه ميكني ان فيش سفيده را برو بزن تا سي دي برات بگذارم
فرنيا:بابايي فيش كه ميشه ماهيآن سيم است كه بايد بزنم به تلويزيون
و من