رويدادهاي 21تا 29 فروردين
اول از همه تولد حضرت زهرا و روز مادر را به همه مادرهاي مهربون و زنان كشورم تبريك ميگم بخصوص دوستاي خوبم در مجموعه ني ني وبلاگ
اما اينقدر خاطرات سفر طولاني شد كه وقت نكردم بعد از 15را بنويسم و امروز دوباره امدم با يك پست بسيار طولاني
بفرماييد ادامه مطلب
5شبنه 21فروردين پسرعموي من با خانواده امدن خانه ما و بچه ها يك عالمه با هم بازي كردند اما موقع عكس گرفتن باور كنيد از بين 12تا عكس نشد يك عكس كه همه بچه ها درست نشسته باشن پيدا كنم اين بهترينش بود
جمعه هم رفتيم خانه عزيز و باز هم خيلي خوش گذشت چون بچه ها حسابي بازي كردند اول حياط خانه عزيز در يك نما و بعدش هم ببينيد عمو و بابايي شاخه هاي خشك را بريدند و مثلا درختها را هرس كردند
مهدي و فاطمه (بچه هاي عموحسن)
دخترم داره زحمت ميكشه شاخه هاي بريده را ميبره يك جا جمع ميكنه
اين هم علي اقا پسردايي بابايي
دخترم داره علف ميچينه
اين علفها را بچه ها جمع كردند دارن ميشورن تا بدن بع بعي ها بخورن بچه هاي بهداشتي كه به فكر بره ها هم هستند
بعد هم بازي كنار شاخه هاي خشك جمع شده(اينجا محمد پسرعموجواد به جمع بچه ها اضافه شده)
روز شنبه هم مامان اركان از بچه هاي مهد زنگ زد بريم باغ وحش و ما هم از خدا خواسته قبول كرديم
اين جا هم يك طاووس ديدند
ببينيد اركان چجوري نگاه ميكنه به غيرتش برخورده كه چرا دختره بره بالا من كه پسرم نرم؟
نتيجه اين شد كه
فرنيا چهارتا وسيله سوار شد
اما اركان تا از انجا امديم بيرون فقط سوار اين ماشينهابود
اينجاست كه متوجه تفاوت پسرها و دخترها ميشيم
قسمت خوشمزه
و بعد كنار قسمت فيلها استخر توپ بود ولي اگر شما فيلي ديديد بچه هاي ما هم ديدند
اولين بار بود كه فرنيا از اين شجاعتها از خودش نشان ميداد و پرش ميزد توي توپها فكر كنم جلوي دوست پسرش ميخواست خودي نشان بده
و ديگه برگشتيم
بقيه عكسها پست بعدي