نوروز 93 قسمت اخر(باغ دولت اباد يزد، ميبد، اصفهان)
روز چهارشنبه از هتل زديم بيرون به سمت باغ دولت اباد تا بعدش هم راهي اصفهان بشيم
وقتي راه افتاديم فرنيا هنوز خواب بود براي همين قبل از بيدار شدن فرنيا رفتيم برج و بارو يزد و بابايي تنهايي پياده شد و چندتايي عكس گرفت و من هم فرنيا را بيدار كردم و پارك همان نزديك كمي بازي كرديم تا فرنيا حسابي بيدار بشه و سرحال بياد
اين هم ورودي باغ دولت اباد
يك روزي اگه خانه داشتم از خودم حتما يكي از پنجره هاش را اين مدلي درست ميكنم پنجره هاي مشبك با شيشه هاي رنگي
ببينيد اخه ادم به حرف بچه گوش ميده اينجوري بچه را وارونه ميكنه بعد هم ميگه عكس بگير
يك عكس كارت پستالي از دختر گلي
و يك عكس كارت پستالي از مادر و دختر
هر چي اصرار كرديم يك عكس كارت پستالي با بابا قبول نكرد ما هم اين عكس زوري را گرفتيم بابايي را داره هل ميده بيافته
و بلاخره راه افتاديم سمت اصفهان و توي راه بابا باز ميبد ايستاد تا خانه قديمي ببينه
چاپارخانه مجموعه شاه عباسي
يادتونه گردني بابايي را شده اسباب بازي فرنيا
فرنيا ميگه اين تاج شاهي است
بلاخره رسيديم خانه خاله و اين هم فرنيا با لباسهاي محلي در خانه خاله جان
بعد هم رفتيم ميدان امام
توي اين عكس من فهميدم چقدر اخم ميكنم وقتي راه ميرم نتيجه اين شده از وقتي عكس را ديدم همش توي خيابان حواسم به چشم و ابروم است كه اخمو نباشم
هفت سين ميدان امام كه خيلي پسنديدم
برگشتن اينقدر ترافيك بود كه ياد عكس نيافتاديم بعد هم كه شب شد و خسته بوديم و بابايي هم كمرش يكدفعه درد گرفت و خلاصه ساعت 8شب رسيديم خانه
فكر نكينيد عكسها تمام شده ها عكسهاي تحويل سال تازه از پارسا جون(پسرخاله فرنيا بدستم رسيده ) و عكسهاي بچه هاي دوستانم دراهواز كه قراره فردا بدستم برسه