برف بازي سه شنبه و چهارشنبه
روز سه شنبه 15بهمن سرويس كار بابايي زنگ زد كه بخاطر برف نميتونه بياد بابايي هم گفت دير ميره سركار اما بخاطر برف نتونست بره و خانه ماند نتيجه شد ماندن فرنيا در خانه و برف بازي مدل بابايي
بابايي دوتا تشت پر برف ميكنه و مياره توي خانه و فرنيا را سورپرايز ميكنه
از پف چشمهاي فرنيا معلومه دست و صورت نشسته رفته سراغ برف بازي
بعد صبحانه ميخوره و لباس عوض ميكنه و رسما مشغول بازي ميشه
و بعد از كلي بازي عصر كه از سركار برگشتم ديدم دختري از خستگي خوابه
عصر دوباره بابايي بساط برف بازي راه انداخت و اينبار هليا هم امد پيشمون و بعد هم برامون تعريف كرد باباش را مجبور كرده ايشون هم روش باباي فرنيا را در پيش بگيره
از دست بابايي، همسايه را هم توي دردسر انداخت
ادم برفي مون دوتا دماغ داره در عوض دهن يادمون رفته بود براش بگذاريم
بعد كه متوجه شديم دهن ادم برفي را توي گردنش نصب كرديم
روز چهار شنبه بابايي رفت سركار و قرار شد من ديرتر برم اما ماشين بخاطر برف توي پاركينگ زنداني شده بود و هيچ آژانسي هم تاكسي نداشت نتيجه باز هم نرفتن فرنيا به مهد و ماندن با مامان در خانه
و اينبار برف بازي به سبك مامان
اول كه امديم توي حياط يادم رفته بود دوربين بيارم ميگم فرنيا زود بريم دوربين بياريم وبرگرديم ميگه مامان من همينجا ميمونم شما برو نگران نباش مواظب خودم هستم
اينجا را خودش براي عكس انتخاب كرده ميگه من ميرم كنار ديوار ازم عكس بگير همراهش ميرم ميگه مامان تو نيا عقب بمان خودم بلدم
بعد كه ليز خورد و من گرفتمش ميگه اشكال نداره من مواظب خودم هستم چيزي نشد برو عقب
بعد هم با گريه اوردمش توي خانه باور كنيد دستهاي من يخ كرده بود اما فرنيا عين خيالش نبود وميخواست بازي كنه حيف كه بابايي دستكشهاي چرميش را با خودش برده بود وگرنه بيشتر بازي ميكردي
تا حالا همه لباسهاي فرنيا كوچيك ميشد و اين اولين جورابي است كه پاره شد گفتم بگذارم يادگاري بمونه دختري بدونه ايشون اولين لباسشون را كي پاره كردن