فرنيا عروس ميشود
جمعه 11بهمن عقد پسرعموي فرنيا بود و دوتا عكس بالا گيفتهايي است كه من درست كردم و به مهمانها دادند
اما از همه مهمتر گل دختري بود كه براي اولين بار رفت آرايشگاه اصلا فكر نميكردم راحت بشينه تا موهاش را درست كنند
اين هم عروس كوچولوي من
موهاش را اول سشوار كشيدند فرنيا گفت من كه عروس نشدم بعد براش تل گذاشت گفت نه هنوز عروس نشدم بلاخره خانم آرايشگر براش تور اورد و فرنيا چنان ذوقي زد كه حتي خان ارايشگر هم خنده اش گرفت
اين هم فرنيا و لباسش كه خانم خياط دوختند. خودم كه خيلي لباسش را دوست دارم
دختر قشنگم فداي ژست گرفتنت بشم
اخ كه وقتي صداي خنده هات توي خانه ميپيچه تمام شادي دنيا را مال خودم ميدونم
اين هم يك عكس خيلي زيبا از فرنيا و عليرضا(پسرعموي فرنيا و برادر داماد) به پيشنهاد زن عمو
زن عمو ممنون واسه اين پيشنهاد زيبا
دقت ميكنيد به موهاي فرنيا چون عقد ساعت 2ظهر بود فرنيا خوابش برد و بعد از بيدار شدن ديگه خبري از تور و ان همه زحمت خانم آرايشگر نبود
عروس خانم قبل از امدن مهمانها داره همه چيز را چك ميكنه و به تمام اجزا سفره دقت ميكنه
دخترم وقتي تورش از سرش باز شده بود باز هم دلش ميخواست تور داشته باشه
راستي اينقدر سالن سرد بود كه ببينيد فرنيا با كاپشن نشسته من مونده بودم خانمها با لباسهاي مجلسي چطور يخ نزدند
شب هم كه برگشتيم چون خسته بوديم و حال شام درست كردن هم نداشتم رفتيم بيرون رستوران نگين
و در اخر كادوي عروس داماد كه خودم تزيين كردم و شبيه يك جعبه دستمال بود كه بجاي دستمال پول ميكشيديم بيرون