دليل نبودن اين مدت
عزيز دلم اين مدتي كه برات ننوشتم بخاطر مراسم نامزدي و عقد پسرعمو بود
داداش سعيد دوهفته پيش نامزد كرد و ديروز جمعه 11بهمن هم عقدش بود توي اين پست عكسهاي شما را در نامزدي ميگذارم و در پست بعدي عكسهاي روز عقد
اين مدت مامان مشغول درست كردن گيفتهاي عقد بود من چون به درست كردن اين جور چيزها علاقه دارم پيشنهاد دادم من گيفتها را درست كنم بدون اينكه فكر كنم چقدر اين كار وقت گير است نتيجه اين شد كه يك هفته كار من اين بود كه تا ميرسم خانه بعد از كمي كار، شما و بابايي بريد بيرون تا من هم سريع شروع به هنرنمايي كنم و بدون كمكهاي جنابعالي به كارم برسم اخه تا شروع ميكردم ميگفتي من هم ميخوام كمك كنم و ان وقت بود كه تور و روبان و مقوا بود كه ريز ريز ميشد
در پست بعدي همه چيز را توضيح ميدم اما اينجا فعلا جشن نامزدي
يك لباس اينترنتي برات خريده بودم كه قرار بود بخاطر صرفه جويي در پول پيك خودم برم واست بگيرم كه نشد و خانم گل من هم ميگفت من ميخوام عروس بشم پس بلوز سفيدي كه خاله وسطي بهت داده بود و برات كمي بزرگ بود تنت كردم و تل تور كه رضايت بدي عروس شد
قبل از رفتن خانه عروس خانم شام خورديم
اين هم آقا داماد و فرنيا
فرنيا توي راه ميگفت داريم ميريم من هم عروس هستم داماد من كيه؟ وقتي رسيديم بهش گفتم اين هم داماد گفت من يك داماد اندازه خودم ميخوام اين خيلي بزرگه
اين هم سعيد(داماد) سعيده و محمد جواد دختر و پسر عمو يا بهتره بگم خواهر و برادر داماد
البته داماد يك خواهر وبرادر ديگه هم داره كه فرنيا افتخار نداد بيشتر از اين عكسي بگيريم
اين هم دم در خانه عروس خانم
مراسم نامزدي و بچه هايي كه محو حركات موزون بزرگترها بودن و همش نگران بوديم دستشون زير پاشنه كفشها له نشهجا كوجيك بود و جمعيت زياد
يك ميز بزرگ كنار اتا ق بود كه فرنيا را به انجا هدايت كردم كه خيالم راحت باشه و ديدم كلي بچه زير ميزه اما هركاري كردم اجازه نداد زير ميز ازش عكس بگيرم و ديگه بيرون هم نميادمد بعد فهميدم كنار ميز در بالكن بوده كه بچه انجا ميرفتند و تازه فهميدم عجب جايي فرستادم فرنيا را هم بيرون سرد بود هم خطر افتادن
مثلا اينجا داره به من نگاه ميكنه ازش عكس بگيرم