بازگشت از مسافرت
توي مدتي كه مسافرت بوديم جوجه را داديم دوست بابايي مواظبش باشه وقتي از مسافرت برگشتيم بابايي رفت جوجه را اورد و اين هم گزارش تصويري ديدار فرنيا و جوجه اردك
اصرار داشت دستاش بال است و چون مامان جوجه است بايد بالش را بگذاره روي جوجه
ديدم پاي گل دختري اينطوري تا باشه درد ميگيره جوجه را از روي پاهاش برداشتم گذاشتم توي بغلش چه لذتي ميبرد از اينكه مامان جوجه باشه
بعدش هم فرنيا حاضر نبود بچه اش را رها كنه يك مامان جديد براي جوجه پيدا كردم
يك روز داشت بازي ميكرد منو صدا كرد و اين نقش فرش را نشانم داد گفت اين قلعه خانه شاهزاده و دورا است(شخصيتهاي يك كارتون)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی