مسافرت اصفهان- روز جمعه
روز جمعه رفتيم باغ گلها خيلي زيبا بود هركس تاحال نرفته حتما حتما بره ببينه واقعا زيباست
اين فرنيا گلي درحال دويدن سمت درب ورودي
اينقدر مناظر زيبا بود كه ما توي عكس بهانه بوديم
هميشه كنار دايي
اين بازي را نميدونم اسمش چيه اما راهروهايي است كه ميتوني بينشون قايم بشي و يا بايد راهتو به بيرون پيدا كني توي اين عكس من مثلا دنبال فرنيا ميگردم اين قسمت شمشادها هنوز خيلي بلند نبودند فرنيا را ميبينيد؟
اين هم فرنيا گلي
اين قسمت شمشادها بلندتر بودند و حتي من هم ميتونستم قايم بشم اينجا بابايي و دايي شده بودند غول و اقا گرگه فرنيا از ترس آقا گرگه(بابايي) پريده توي بغل من
اقا گرگه قول داد ما را نخوره و ما باهاش دوست شديم
وقتي راه افتاديم به سمت تهران ساعت 6بود و فرنيا خواب بود عاشق اداهاي موقع خوابش هستم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی