فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

فرشته کوچولو

روز شنبه 19مرداد

1392/5/21 10:57
نویسنده : مامانی
1,124 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه ساعت 10 راه افتاديم توي جاده البته خيلي دور از تهران نرفتيم هر جاده فرعي كه بابايي ميديد ميرفت ميگفت ببينيم اين جاده اخرش كجاست؟سبز

وقتي به اينجا رسيديم فرنيا خيلي پرسيد اينجا كجاست و اين سنگها چيه و اين عكسها را وقتي گرفتم كه داشت به توضيحات من گوش ميداد ببينيد چقدر قيافه اش متفكر و ساكت است براي اولين بار بود كه با واژه شهيد آشنا ميشد اينقدر سوال كرد و صد در صد كه توضيحات من قانعش نميكرد كه سوالاتش تمامي نداشت

مقبره شهيد گمنام

مقبره دو شهيد گمنام

بلاخره بعد از كلي جاده پيمايي رسيديم روستاي ورديج

روستاي ورديج

نميدونم چرا ان روز اينقدر عاشق تفنگ شده بود به هركدوم از ما يك تفنگ داده بود و صد البته تفنگ بزرگه مال خودش بود

فرنيا گلي

بابايي عاشق اين جور روستاهاي قديمي است با ديوارها و درهاي خيلي قديمي

فرنيا

توي روستا بچه هايي را ديديم كه دنبال يك الاغ افتاده بودن الاغه از دستشون فرار ميكرد از بابايي كمك خواستن بابا رفت كمكشون كرد تا بتونه بعدش فرنيا را سوار الاغ كنه اما الاغه بدنش زخمي شده بود و به نظر من بخاطر همين كمي وحشي شده بود تا بهش نزديك مي شديم با كله اش بهمون حمله ميكرد

اينجا بابايي گرفتش اما باز هم الاغه فرار كرد و بابايي نتونست طنابش را نگه داره

بابايي

اين هم اخرين عكس ماماني و فرنيا خسته روي پله هاي يك خيابان توي روستا

فرنيا و ماماني

ساعت 12از روستا امديم بيرون اما چون دير صبحانه خورده بوديم و توي راه هم فرنيا بستني خورده بود من به بابايي گفتم اگه الان ناهار بخوريم فرنيا اصلا چيزي نميخوره بريم كمي بازي كنيم تا فرنيا گرسنه بشه و راحت غذا بخوره تا ساعت2 توي شهر بازي هايپراستار بوديم و اصلا فرنيا سراغي از غذا نگرفت اما تا از شهر بازي امد بيرون گفت گرسنه ام و نتيجه اينكه فرنيا با اشتهاي كامل نهارخوردتشویق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

خاله ی آریسا
22 مرداد 92 8:53
عیدتون مبارک و طاعاتتون هم قبول باشه . فرنیا جون چقدر تفریح کردی خاله و چقدر هم شیطونی تولد عروسکات واقعاً جالب بود
مامان فتانه
22 مرداد 92 20:47
نوش جانش عزیزم...چه جای قشنگی رفتین همیشه به گشت
مامان پریسا
23 مرداد 92 14:34
سلام فرشته جون عید شما مبارک.
بالاخره خیابون گردی نتیجه داده عجب جای خوبی رفتید


ممنون بله دیگه این بابایی فرنیا خیلی جاها مارا میبره که خودش هم نمیدونه به جایی میرسه یا نه که خدا را شکر اینبار ته مسیر خوب بود
مامان آیلا
24 مرداد 92 9:56
عجب جای خوشگلی رفتین . تفنگاشو مواظب باش به ما شلیک نکنی
مامان فتانه
24 مرداد 92 11:56
ما اومدیم با پست جدید
مامان آرینا مو فرفری
25 مرداد 92 4:16
چه روستای با صفائی همیشه به گردش و تفریح.
عباس فرزاد
27 مرداد 92 10:34
روستاهای دیوار گلی یکسره به دالان تارخ راهنماییت میکنه وبه بچگی ها پیوندت میده
الناز
27 مرداد 92 15:14
خوبه انتهای این جاده های فرعی جای به این زیبایی بوده. دختر نازی دارید خوشخال میشم به ما هم سری بزنید. www.manotaha.blogfa.com
مامان امیرمهدی
10 شهریور 92 15:37
چه لباس قرمز بهش میاد هزار ماشاالله


ممنون خاله جون
مامان بهداد
10 شهریور 92 16:22
سلام.
ای جانم. هزار ماشاا... چه قدر بزرگ شده. خانومی شده برای خودش.
ما رو یادتونه؟ پارسال ؟ خیلی بهم سر می زدیم. روزگاره دیگه...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید.


متاسفانه يادم نمياد اما خوشحالم كه شما ما را از ياد نبرديد كاري نداره دوباره بهم سر ميزنيم