فرنیا خانم با روسری
وقتی خاله تهران بود این عکس ها رو گرفتیم. همون موقع که مریض شده بودی. روز اول که اومدم خیلی بی حال بودی و دلم برات کباب میشد. روز اول یا همش خواب بودی و یا دوست داشتی بغلت کنم. نمیخندیدی و البته حوصله بازی هم نداشتی. اما یه روز که گذشت حالت بهتر شد و بعدش دوباره می خندیدی و دل خاله رو می بردی. امیدوارم همیشه سلامت باشی و بخندی. الان که اومدم خونه و دیگه پیشت نیستم حسابی دلم برات تنگ میشه. حالا ببین چقدر بانمک شدی با روسری...
نویسنده: خاله کوچیکه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی