فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

فرشته کوچولو

گلم هيچوقت مريض نشو

1390/4/11 9:23
نویسنده : مامانی
602 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم

از چهارشنبه تا الان را بايد تعريف كنم

4شنبه كه مامان را از سركار امد خانه خيالش راحت شد خاله را اذيت نكردي و شب هم كلي ديگه با خاله دوست شده بودي و براش ميخنديدي اما شب حسابي حالمون را گرفتي دوباره بالا اوردي و مامان كلي نگرانت بود مي خواستيم 5شنبه با عمو و زن عمو و مليسا بريم بيرون اما با بخاطر گل مامان نرفتيم و توي خانه بوديم البته فقط رفتيم فروشگاه واسه خريد

عصر هم رفتيم بيرون مامان كمي رانندگي كرد و كلي گشتيم تا براي عزيز(مامان بابايي) كفش بخريم كه نتونستيم چيزي پيدا كنيم

وقتي ديديم حالت بهتره گفتيم جمعه بريم خانه عزيز مي خواستيم اماده بشيم كه تو دوباره بالا اوردي مامان خيلي ترسيد و  گريه كرد بعد به خاله كه دكتر است زنگ زديم و اون هم گفت بخاطر دارويي است كه ميخوري و يادمون داد چطوري دارو را بهت بديم كه حالت بد نشه از نوبت بعدي داور هم به حرف خاله گوش داديم و تا امروز صبح كه رفتي مهد ديگه خوب بودي به مربي مهد هم حسابي سفارش كردم و توضيحات خاله را بهش گفتم تا ديگه حالت بد نشه ماماني هيچوقت مريض نشو من خيلي غصه ميخوره

صبح جمعه خيلي دلم سوخت از خواب بيدار شدي و شير خوردي و بلافاصله شير را بالا اوردي بعد خوابت برد وقتي ساعت 9 بيدار شدي با اينكه گرسنه بودي اما تا مي خواستي بخوري انگار حالت تهوع بهت دست مي داد سرت را عقب مي كشيدي خيلي مامان ناراحت بود و نمي دونست بايد چيكار كنه كه  خاله بدادمون رسيد و با عمل به توصيه هاي خاله ديگه از ساعت 10با اشتها شير  ميخوردي و اينطوري خيالمون راحت شد كه ديگه خوبي و رفتيم خانه عزيز انجا تا چيزي بهت ميداديم بخوري و يك سرفه ميكردي بابا و مامان بانگراني نگاهت ميكردند نكنه دوباره بالا بياري اما تا امروز كه همه چيز به خير گذشته

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)