فرنيا و برج ميلاد
فرشته مامان امروز كلي حرف براي تعريف كردن و نوشتن دارم
از دوشنبه تا امروز 4شنبه كلي اتفاقات جورواجور افتاده هم خوب هم بد
دوشنبه از طرف شركت بابايي رفتيم بازديد از برج ميلاد نازگل مامان از وقتي از مهد رفتيم خانه كمي ابريزش بيني داشت اما چون سابقه حساسيت داشت دكتر نبرديم و گفتيم چيزي نيست دايي هم گفت اگر فقط همين علامت است پس چيزي نيست و نگران نباشيد براي همين برنامه رفتن به برج ميلاد را بهم نزديم انجا گل مامان همش بيحال بود و سرش روي شانه مامان بود با هزار دردسر چندتا عكس ازت گرفتيم
اما شب سرفه هات شروع شد و غذايي را كه خورده بودي بالا اوردي مامان تا صبح كنارت بيدار بود و نگران كه مبادا دختر ناز مامان توي خواب بالا بياره و خداي نكرده خفه بشه
اما سه شنبه وضعيتت بهتر بود و مامان مرخصي گرفت و پيشت موند و همش بفكر چهارشنبه بود كه چه كسي پيدا ميشه پيشت بمونه و مامان بره سر كار و بلاخره خاله كوچيكه را كه براي مسافرت رفته بود اصفهان پيدا كرديم و دعوت به تهران كرديم امروز هم چهارشنبه است و مامان امده سر كار و تو پيش خاله اي طفلك خاله ساعت 6رسيد و مامان ساعت 7از خانه امد بيرون و تو را سپرد به خاله گل مامان خاله را اذيت نكن و خوب بخواب تا خاله هم بتونه استراحت كنه
و حالا چندتا عكس از رفتن فرنيا گلي به برج ميلاد