رفتن به عكاسي
٥شنبه به مناسبت تولد 2سالگيت رفتيم آتليه انشالله بعد از اينكه عكسها را گرفتيم حتما اينجا چندتاش را ميگذارم
از زماني كه اخرين بار رفتيم آتليه و به راحتي همكاري نميكردي خيلي گذشته يعني از اخرهاي اسفند سال 90كه رفتيم عكاسي سها براي عيد نوروز ديگه عكاسي نرفتيم و همش هم بخاطر عدم همكاري خانم خانما
اين بار هم كه رفتيم كلي قبلش باهات حرف زدم كه ميخواهيم بريم عكاسي با اقاي عكاس دوست بشيم براش بخند و اين كلمه تولد و جشني هم كه برات گرفتيم بي فايده نبود كه چون از ان روز به بعد هر چيزي را كه بخواهيم بهت بگيم و شما گوش بدي اگه بتونيم يكجوري به تولد ربطش بديم عكس العمل جنابعالي عاليه
در مورد عكاسي هم گفتم ميخواهيم بريم براي تولد عكس بگيريم و حتي نزديك آتليه يك سالن عروسي بود كه بيرون بادكنك ارايي كرده بودند گفتيم بريم از نزديك ببينيم گفتي نه عكس تولد خلاصه كه رفتيم و حسابي مامان را شگفت زده كردي با همكاري كردنت
اولش تا رسيديم چسبيدي به مامان اما شانس ما يك پسر كوچولو انجا بود كه با بازي با ان اروم شدي و با فضاي اتليه كنار امدي بعدش هم خيلي خوب قبول كردي عكس بگيري حتي وقتي بهت ميگفتيم بخند خيلي خوب گوش ميدادي بعد از عكاسي هر دكور هم ميگفتي خوب بود و مامان هم جواب ميداد خيلي خوب بود مرسي عزيزم جوري خوب همكاري كردي كه بابايي گفت يكي دو هفته ديگه هم بريم و چندتا از اسباب بازيهات را كه براي تولد هديه گرفتي ببريم
امروز هم منتظريم عصر بشه بريم عكسهات را تحويل بگيريم