خدايا لطف ومهربونيت را شكر
بعد از چند روز نگراني بابت بيماري فرنيا گلي بلاخره خانمي حالش خوب شد و خدا لطفش را به ما باز هم نشان داد خدايا هيچ بچه اي را به بيماري دچار نكنه و هيچ مادري را غصه دار نكنه
ديروز از مهد خبر دادن كه دوباره فرنيا حالش بهم خورده و بيحال است سريع رفتم خانه و دختري را از مهد گرفتم خدا را شكر خيلي خوب بود حتي اشتهاش هم داره برمي گرده و كمي بهتر شده اما بدنش دونه ها ريز زده بود تا بابايي امد برديمش دكتر و خان دكتر مهربون گفت دختري چيزيش نيست و فقط يك بيماري ويروسي بوده كه هيچ داوريي هم نياز نداشته و اين دونه ها هم مربوط به همان بيماري ويروسي است و تا 7روز ممكنه باقي بمونن
و دختري هم انگار از قضايا با خبر شده بود و خيالش راحت شده بود چيزيش نيست تا خانه حسابي شيطوني كرد و جيغ و فرياد كرد جيغهايي كه مامان را حسابي خوشحال ميكرد اخه چند روزي بود از اين سروصداها توي خانه نداشتيم صداي خنده هاي شاد و سالم فرنيا ديشب خانه را پركرده بود و مامان هر لحظه دهها بار خدا را شكر ميكرد و دعاي واسه همه بچه ها مريض كه خدايا مامان ان بچه ها هم مثل ماماني شاد بشن
اما از عواقب بيماري فرنيا اين بود كه ماماني داشت وسايل تولد فرنيا را اماده ميكرد كه چون ديگه حوصله نداشت سريع سفارش داد تا اماده انها را تهيه كنه فقط الان كارت دعوتها باقي مانده و البته پخت دسرها و غذاها كه ديگه انها را بايد همان زمان تولد درست كرد مامان فدات بشه
عزيزم اين چند روز حرفهاي زيادي با خدا زدم اما يك چيز را خوب فهميدم خداي مهربون خودت ميدوني من صبرم كمه و اصلا تحمل يك ثانيه ناراحتي دختري را ندارم و ميدونم همه مادرها مثل من هستند پس لطفت را شامل همه مادرها كن و سلامتي بچه هاي بيمار را بهشون برگردون و همه بچه ها را سلامتي و شادي عطا كن آمين