كار جديد ياد گرفتي
عزيز دل مامان سلام
فكر كنم قشنگم توي مهد هنوز خواب باشي چون هنوز 8 نشده اما مامان اداره است و ميخواد كارش رو شروع كنه و اول كمي از خانم گلي مي نويسه
دختر من ديگه حسابي توي نشستن مهارت پيدا كرده و بدون كمك ماماني ميشينه ولي كار جديد ديروزش:
عسل مامان باي باي ميكنه آفرين ناز دخترم
ديروز كه بابايي ميخواست بره بيرون جواب ازمايشها را بگيره وقتي برات دست تكان داد و خداحافظي كرد تو نانازي هم براش دست تكان دادي و باي باي كردي دوست دارم گل مامان
ديروز عكسي را هم كه چند روز پيش در مهد ازتون گرفته بودند تحويل دادند مثل هميشه ناز و قشنگ بودي و وقتي مربي مهد تو را به مامان ميداد گفت مي خواستي بخوابي كه مامان رسيده واسه همين تا رسيديم خانه زود خوابيدي روبروي خانه ساختمان سازي است و ديروز كمي سروصدا زياد بود بعد من ديدم تو ناز دختر مامان دستت را گذاشتي روي گوشهات پيش خودم فكر كردم واي از سر و صداي زياد دخترم گوشهاشو گرفته
اهان يك چيز ديگه: ديشب خاله كوچيكه زنگ زد و از عكسهات تعريف كرد اخه انها كه تهران نيستن و عكسهاي فرنيا خانم را از سايتش مي بينن خلاصه كلي خاله ها و مامان بزرگ از گل دختر ناز مامان تعريف كردند