اتفاقهاي يكمي بد اين هفته
اول هفته گذشته مامان كه از مهد ميخواست تحويلت بگيره گفتن با يكي از بچه ها دعوا كردي و ان پسر كوچولو گازت گرفته
بعد توي خانه داشتي با مامان بازي ميكردي از پشت سر مامان بدو بدو امدي كه محكم با صورت خوردي به كله مامان كه حسابي گريه كردي مامان را اينقدر ترسوندي اخه تا مامان نگاهت كرد ديد دهنت پر از خونه فكر كردم دندونات كنده شده بابايي خواب بود با جيغ مامان بابايي امد شما را گرفت و نگاه كرد ديد لبت است كه اينقدر خون امده و زود هم خوب شد بعد ماماني گفت بگذار از لبت كه زخم شده عكس بگيرم خودت امدي اينجوري روي پاي مامان خوابيدي و سرت رابردي عقب تا ازت عكس بگيرم نميدونم از كجا ميدونستي اينجوري بهتر ميشه زخم لبت رانشان داد!!!!!!!!!!!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی