فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

فرشته کوچولو

بدون عنوان

1390/3/16 9:09
نویسنده : مامانی
632 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عروسكم

خيلي وقت است ننوشتم اخه كمي سرم شلوغ بود

جون خيلي وقته اينجا ننوشتم چيزهاي زيادي براي نوشتن دارم يكي يكي تعريف مي كنم اول اينكه برديمت آتليه دختر گلي بودي حسابي ازت عكس گرفتيم امروز هم منتظرم برم عكسهات را بگيرم توي آتليه يكبار افتادي زمين و ناخن كوچولوت شكست انجا متوجه نشديم فقط ديديم خيلي گريه ميكني من بهت شير دادم و باهات بازي  كرديم تا اروم شدي و ادامه عكسها را گرفتيم  چون اتليه خيلي كارش طول كشيد تو ديگه خسته شدي و ما مجبور شديم بريم خانه و براي بقيه عكسها يك روز ديگه برگرديم.

 خانه كه رسيديم ديديم واي انگشت عسلم خوني شده و تازه متوجه شديم توي اتليه الكي گريه نميكردي. از اين به بعد كه بريم جايي بيشتر مواظبت هستيم

ديگه اينكه رفتيم مسافرت خانه خاله ماماني.  پسر خاله ها با تو خيلي بازي كردند با اينكه انها بزرگ هستند  تو همش مي خواستي بغلت كنند و از بغل خاله حتي پيش مامان هم نمي امدي باغ هم رفتيم توي باغ تو خيلي همه جا را نگاه مي كردي و  ذوق ميكردي يك دونه توت هم دادم خوردي

توي راه برگشت نمي دونم چرا همش نا ارام بودي گفتم شايد خسته باشي واسه همين بين راه رفتيم خانه دوست مامان كه توي قم است انجا كمي خوابيدي زياد انجا نمانديم فقط ميخواستيم دوست مامان را ببينيم و كوچولوي مامان استراحت كنه ديگه تا تهران خوابيدي  مامان هم كه نگرانت بود امد صندلي عقب پيشت نشست

اما شب    ساعت 10 يكدفعه ديدم  گلم كمي داغ است به دايي گفتم اون هم گفت وقتي اصلا علائم سرما خوردگي نداري كمي پاشويه كنيم تا صبح اگر بازم تب داشتي ببريمت دكتر. ديشب تا صبح پيشت خوابيدم و همش شير ميخوردي و من هم با حوله سعي مي كردم بدنت را خنك كنم  صبح درجه تب گذاشتم تب نداشتي كمي خيالم راحت شد اما حالا نگرانم صبح بردمت مهد اميدوارم خوب بشي و فقط تب خستگي يا دندان دراوردنت باشه و مشكل خاصي نداشته باشي عصر حتما ميبرمت دكتر

عزيز دل مامان هيچوقت مريض نشي كه مامان طاقت نداره

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)