پارك رفتن
ديروز مامان كه از سر كار امد خيلي خسته بود و تو هم همش مي خواستي يكي باهات بازي كنه بابايي كه امد خانه مامان گرفت خوابيد و فرنيا گلي و بابا رفتن پارك بابا تعريف مي كرد تو خيلي سرسره بازي دوست داشتي و براي بچه هاي توي پارك حسابي ذوق كردي بعد از نيم ساعت امديد خانه و مامان هم بيدار شده بود و با چايي و سوپ (براي فرنيا ) كه اماده كرده بود منتظر تون بود از بازي و بيرون رفتن حسابي لذت برده بودي براي همين وقتي امدي خانه سر حال بودي گذاشتي روي زمين بازي كني داشتيم چايي مي خورديم كه ديديم فرنيا گلي غر مي زنه نگاه كرديم ديديم اي واي فرنيا عقب عقب رفته و زير ميز گير افتاده اخه دختر ناز من بيشتر عقب عقب مي ره هنوز خوب بلد نيست سينه خيز جلو بره ازت زير ميز عكس گرفتيم اما امروز دوربين را نياوردم كه عكست را بگذارم
دوستت دارم گل دختري
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی