اب بازی توی حیاط خانه مامان بزرگ
دیروز اول توی حیاط اب بازی کردم مامان خوشش امد و داشت ازم عکس میگرفت که یکدفعه رگبار بهاری باریدن گرفت اینقدر قشنگ بود من برای اولین بار باران دیدم اخه توی تهران برف و تگرگ دیدم اما هیچوقت نشد باران ببینم اخه زمانهای بارانی یا توی مهد بودم یا خواب بودم اما تجربه باران خیلی قشنگ بود تازه با مامان زیر باران هم رفتم و وقتی باران روی صورتم میریخت ذوق میکردم و بدو بدو خودم را به زیر سقف میرسوندم
شب هم باخاله رفتیم یک پل خوشگل را دیدیم ازش ابشار میریخت پایین (ابشار مصنوعی رود کارون ) وای قایق هم سوار شدیم ولی بخاطر من و پارسا و سینا از زیر ابشار رد نشدیم فقط از کنارش رفتیم اخرش هم رفتیم بیرون شام خوردیم من هم حسابی گرسنه بودم و یک عالمه سوپ خوردم
این عکسهای صبح قبل از باران بهاری بود
این عکس اولی بود که امدیم بیرون اولش مامان اجازه نمیداد به شلنگ اب دست بزنم
اما بعدش از فرصت استفاده کردم و یواشکی دست به شلنگ زدم و مامان هم که عکس میگرفت گفت اشکال نداره میخواست از شیطنت من عکس بگیره چقدر خوب کاش مامان همیشه دوربین دستش باشه تا من هم هرکار دلم خواست بکنم
حتی با این بازی هم مخالفت نکرد!!!! بازم چون دوربین دستش بود
این عکس هم شروع باران بود می بینید عکس خوبی نشده