فقط يكي دوهفته مانده به عيد
گل مامان سلام
همانطور كه بابايي گفت 5شنبه با هم رفتيم بيرون و حسابي خوش گذروندي (حسابي بيرون شيطنت كردي)
توي يك مغازه رفتيم كه ماهي قرمز داشت با اينكه مامان سالهاست ماهي قرمز نخريده اما نميدونم تو چطور ميدونستي ماهي چيه كه اينقدر گفتي ماهي كه مامان بلاخره مجبور شد واست يك ماهي كوچولو خريد حالا نميدونم تا عيد زنده ميمونه يا نه و اگر زنده باشه وقتي بخواهيم بريم پيش مامان بزرگ توي مدتي كه نيستيم چه بلايي سر ماهي بيچاره مياد
توي راه برگشت خانم همسايه(خانه قبليمون) را ديديم خيلي جالب بود با اينكه خيلي وقت بود نديده بوديشون اما خيلي براشون ابراز احساسات كردي و جمعه صبح هم كه داشتيم از خانه ميرفتيم بيرون باز هم ان خانم را ديدي و از بغلش ديگه پيش مامان نميومدي بلاخره هم چون ماشين را ديدي كه ميخواهيم بريم بگرديم رضايت دادي بيايي بغل مامان
جمعه هم رفتيم پيش عموهاو انجا هم خيلي بازي كردي راه برگشت از كرج تا تهران خواب بودي از بس خسته شده بودي
عصر هم رفتيم براي خانم گلم كفش خريديم واي كه چقدر لذت ميبري از بيرون رفتن و راه رفتن مطمئنم بعد از عيد كه هوا بهتر بشه و بشه بريم قدم بزنيم ديگه حاضر نيستي توي خانه بند بشي
راستي بالكن اين خونه جديدكمي بزرگتر است و شما هم ياد گرفتي هر روز بعد از مهد ميخواي بري انجا و بازي كني و بابايي هم ديروز واسه نرده هاي بالكن توري فلزي گرفت(فاصله نرده هاي خيلي زياده و خطر افتادن گل مامان از بين نرده هاي بالكن هست) تا مطمئن بشه توي بالكن جات امنه و ديگه با خيال راحت بگذاريم انجا بازي كني بخصوص اين روزها كه هوا ديگه خيلي سرد نيست و ميشه وقتي از مهد برميگردي مدتي را انجا مشغول بازي بشي
اما پيشرفتهاي گل خانم مامان
تمامي اعضاي بدنت را ميشناسي و بهشون اشاره ميكني حتي ناخنهات!!!
تلفن كه ميبيني ميگي الو
هر كلمه اي را كه بگيم به يك نحوي تكرارش ميكني ديشب توي ماشين باطري قلمي را نشون ميدادي تا گفتم باطري تو هم تكرار كردي باطي البته كلمه هاي اسون را مثلا هر چي گفتيم بگو مليسا(اسم دختر عموت) فقط نگاهمون ميكردي مثل اينكه خيلي سخت بود كه نميتونستي تكرارش كني
و دندان دوازدهم هم سروكله اش پيداشد