عزيزم ماماني را ببخش
دختر مامان سلام
روز 5شنبه و جمعه برديمت بيرون بگردي و مثلا تفريح كني و ماماني هم خريد كنه اما اينقدر ذوق راه رفتن داشتي توي شلوغي كه دوبار صدمه ديدي اول توي شهر كتاب رفته بوديم و داشتيم واست كتاب و CD انتخاب ميكرديم كه رفتي سراغ اسباب بازيها و يكدفعه جعبه هاي اسباب بازي روي سرت ريختن و بيني خوشكل و كوچولوت زخمي شد كلي هم گريه كردي فرداش هم رفته بوديم سمت هفت تير مامان داشت پول لباسي را كه خريده بود حساب ميكرد و بابايي هم تو را روي صندلي نشانده بود كه نميدونم چطوري از روي صندلي با صورت خوردي زمين و پيشونيت زخمي شد مامان هم اينقدر ناراحت شد كه نتونسته مواظب گل دخترش باشه كه ديگه قيد خريد را زد و همه باهم برگشتيم خانه عصر هم رفتيم براي گل دختري كفش خريديم و از ترس، بابايي و ماماني فقط حواسشون به گل خانم بود كه نكنه بازم بخوره زمين قبل از رفتن هم بابايي واسه گل دختري اسفند دود كرد و صدقه كنار گذاشتيم
بلاخره هم قرار شد اگه بعداً بخواهيم بريم خريد حتما مرخصي بگيريم كه فرنيا خانم مهد باشه و توي شلوغي اذيت نشه و اتفاقي واسش نيافته