حسودي
سلام خانم طلا مامان
ديشب براي اولين بار متوجه حسوديت شديم عروسك را توي بغلم گرفتم كه باهات بازي كن كمي به مامان نگاه كردي بعد سريع امدي عروسك را از بغل مامان انداختي بيرون و خودت نشستي بازم مامان حواسش نبود كه داره چه اتفاقي ميافته عروسك را برداشت و كنار تو توي بغلش گذاشت كه تو زود عروسك را پرت كردي بعد كه مامان باز عروسك را بلند كرد تو عروسك را گرفتي و خودت بغل كردي و نگذاشتي مامان بهش دست بزنه تازه مامان فهميد اهانننننننننننن مامان فقط مال توئه بايد از اين به بعد حواسمون باشه خانه كسي ميريم توجهمون به تو و بچه هاي ديگه باشه كه اين حس در تو تشديد نشه
يكي از نگرانيهاي مامان اينه كه تو بخوبي غذاي سفره را نميخوري يعني هنوزم دوست داري واست پوره كنيم با اينكه شير برنج ،سيب زميني، خيار، سيب، لقمه نان و پنير، و بيسكويت را ميخوري حتي كورن فلكس را حلقه اي واست خريدم اينقدر قشنگ گاز ميزني اما در مورد برنج و سوپ مقاومت ميكني يكي دو قاشق ميخوريها اما بيشتر از يكي دو قاشق را از دهنت مي اندازي بيرون با هر مقداري هم كه بدم فرقي نداره شروع كردم سوپهات را كمي درشت تر پوره ميكنم تا يواش يواش دانه دار بشه اما تو توي ديروز كمترين غذا را خوردي
امروز هم به مهد كمي برنج دادم و خورشتت را جدا پوره كردم كه اگه بازم برنج نخوردي گرسنه نموني كي بزرگ ميشي خانمي مامان را از نگراني در بياري
ديروز بازم رفتيم باغ وحش ايندفعه باغ وحش پارك ارم اينقدر با ديدن حيواناتي كه غذا ميخورن لذت ميبري و ذوق ميكني اما دوربين با خودمان نبرده بوديم تا عكسي ازت داشته باشم
راستي شير پاستوريزه را هم شروع كردي به خوردن البته در مقادير خيلي كم حدود 4/1 فنجان هر چي ما بخوريم ميخواهي ديروز توي باغ وحش بابايي نسكافه خريد و واسه تو هم ذرت بوداده خريديم اما دختر مامان نسكافه بابا را ميخواست