فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

فرشته کوچولو

پايان سفر(11تا 13 فروردين)

11فروردين صبح خيلي زود بيدار شديم كه بريم آكواريوم اصفهان آخه خاله قبلا كه رفته بودند از ترافيك زيادش گفته بود و اينكه اونها از شدت ترافيك موفق نشده بودند براي بازديد برن براي همين ما زود راه افتاديم و فرنيارا خواب بود كه سوار ماشين كرديم و رفتيم وقتي رسيديم فرنيا را دم در بيدار كرديم و خانم چون از خواب بيدار شده بود و داخل مجموعه هم خنك بود سردش شد و ژاكت بابايي را پوشيد       بعد يواش يواش اوضاع خوب شد و فرنيا خانم شروع كرد به تماشا     اومديم كنار اين حوض ماهيها و يكدفعه ديديديم يكي از مسولين داره با شيشه شير كوچيك به ماهيها غذا ميده و بعد فهميديم همه ميتونن ...
29 ارديبهشت 1395

يزد 10 فروردين 95

خوب صبح 10 فروردين توي هتل خوشگل بيدار شديم اول صبح بابايي تنهايي رفت يك دوري تو شهر زد و برگشت تا با هم صبحانه بخوريم و كمي يزد گردي كنيم و بعدش راه بيافتيم سمت اصفهان ژ     اين حياط يك هتل خوشگل ديگه توي يزد است كه اجازه ميداد داخلش هم بريم و عكس بگيريم بقيه هتلها معمولا اجازه بازديد نميدن       فرنيا خيلي دوست داشت داخل يك آب انبار را ببينه و اين اب انبار هم توي همين هتل بود و كمي گشت در كوچه پس كوچه هاي بافت قديمي و زيباي يزد     وقتي فرنيا خانم ناز ميكنه و ديگه دوست نداره عكس بگيره   رسيديم به قسمتي از س...
28 ارديبهشت 1395

كرمان گردي 2 (9 فروردين 95)

9فروردين تنها باغ واقعي كرمان و بسيار رويايي و زيبا را ديديم باغ شاهزاده به محض رسيدن باد شروع شد و بخاطر كويري بودن منطقه طوفان شن بپا شد اما به محض ورود به باغ اثري از طوفان شن نبود و يكدفعه وارد يك باغ رويايي شديم بسيار زيبا و البته سرد     و بخاطر همين باد و طوفان همه پيشنهاد دادند ديگه از رفتن به كوير صرفنظر كرديم و راهي يزد شديم توي مسير هم هر قلعه و آثار باستاني ميديديم ميرفتيم بازديد نهار را هم توي يكي از اين قلعه ها خورديم   دخترم كه ذوق ميكرد سيب زميني اندازه دماغش است   يك قلعه در شهر انار   شب رسيديم به يزد و بعد از...
27 ارديبهشت 1395

كرمان گردي(8 فروردين 95)

شب رسيديم كرمان و دنبال يك تور كرمان گردي ميگشتيم كه از صبح بريم كويرهاي اطراف اما متاسفانه قسمت مون نشد و خودمون صبح با گرفتن يك تاكسي شروع به كرمان گردي كرديم از اونجاييكه من حافظه خوبي در بخاطر سپردن اسم مكانهايي كه رفتيم ندارم نميتونم درست و درمون بگم كجاها رفتيم فقط بعضي جاها را ميدونم راستي يك تجربه هم اينكه ما با اينكه خودمون ماشين داشتيم اما كرمان را با يك تاكسي رفتيم اينجوري هم مشكل جاي پارك پيدا كردن نداشتيم هم وقتمون بخاطر اشنا نبودن به شهر براي پيدا كردن آثار باستاني هدر نميرفت             اينجا را ميدونم آتشكده زرتشتيان است   ...
27 ارديبهشت 1395

6 و 7 فروردين 95

صبح روز 6فروردين بعد از خداحافظي از اهواز زديم بيرون البته همان روز خاله "مامان پارسا سينا"  هم راهي اصفهان شدند خاله كوچيكه هم همراهشون رفت يعني يكدفعه همه با هم مامان بزرگ را تنها گذاشتيم و صد البته كه چون صبح زود راه افتاديم دختر خانم ما هنوز خواب تشريف داشتند خوب راه افتاديم و در بين راه ايستاديم براي صبحانه البته تا ما وسايل صبحانه را اماده كنيم فرنيا خانم هم توي پارك بازي كردند كاملا هم شلخته و مشخص كه تازه از خواب بيدار شده   بعد هم صبحانه سلفي مامان و فرنيا توي ماشين باز وسط راه يك جا ايستاديم كه خانم خانما هم استراحت كنه هم بازي و مثل هر سال يواش يواش رفتيم سمت گناوه...
25 ارديبهشت 1395

فروردين 95

سلام به گل دخترم و همه دوستاي ني ني وبلاگي بلاخره من اومدم براي شروع پستهاي امسال البته اول از 27اسفند شروع ميكنم كه مسافرتمون و درحقيقت تعطيلاتمون شروع شد 27اسفند از تهران به مقصد اهواز راه افتاديم و شب به بروجرد رسيديم و سريع يك هتل گرفتيم تا صبح ادامه مسير را بريم از اتاق يك بالكن داشت كه بسيار نماي زيبايي بود اما حيف كه وقت نبود بلاخره رسيديم اهواز و... فرنيا اين كار را كه بچگي ما زياد انجام ميداديم تازه ياد گرفته بود و مدام از چهارچوب در بالاو پايين ميرفت يواش يواش جراتش زياد شد و از بالا ميپريد پايين تا بلاخره مجبور شديم جلوش را بگيريم كه اول سالي يك بلايي سر خودش نياره   29فروردين رفتيم...
18 ارديبهشت 1395

ادامه اسفند ماه 94

چهارشنبه سوري       ما هميشه سال تحويل توي راه هستيم و داريم ميريم اهواز خانه مادر من و هرسال يك هفته زودتر ميريم خانه اقوام همسر جان عيد ديدني اينجا خانه پسرعمه فرنيا است و ايشون هم آقا امير نوه عمه فرنيا هستند     اين عكس هم با عزيز اين هم عكسهاي روزانه هاي فرنيا در ماه اسفند گريم را فرنيا خيلي دوست داره   يك گريم ديگه با شكل خرگوش خانم يك روز با فرنيا در پارك   يك جاي جديد كه فرنيا توي ماشين پيدا كرده و ميره و اونجا ميخوابه اصلا ميتونيد فرنيا را ببينيد؟ امسال يك موسسه با مهد كودك همكاري ميكنه و برنامه اي مختل...
24 فروردين 1395

اسفند 94

بلاخره امروز وقت كردم بيام و وبلاگ دختري را به روز كنم اين هم روزهاي ماه اخر سال 94 من با يك موسسه آشنا شدم كه برنامه هاي خوبي براي بچه ها داره از طرف اون موسسه اولين جمعه اسنفد ماه ، رفتيم خانه بازي بوستان جوانمردان كه بعد از بازي  بچه ها يك ساعت هم برنامه سيرك اجرا شد البته فقط با چندتا سگ و گربه و كمي هم شعبده بازي ولي بچه ها خيلي خوب استقبال كردند   هفته دوم اسفند خيلي برنامه هاي زيادي داشتيم اول رفتيم پارك بيلينو توي بوستان نهج البلاغه، يك روز هم جشن مهد كودك فرنيا بمناسبت نوروز بود و روز درختكاري هم باز از طريق موسسه بوژان در برنامه درختكاري شركت كرديم فرنيا از شن بازي بيشتر خوشش اومد تا ماشين ا...
24 فروردين 1395

64 ماهگيت مبارك عزيز دلم

دختر نازم ميخواستم امسال آخرين پست را امروز برات بگذارم كه هم عكسهاي ماه اسفند بشه و هم تبريك عيد و تبريك 64ماهگيت اما متاسفانه نشد بخاطر شلوغي آخر سال محل كارم و همينطور مريض شدن بابايي امروز تصميم گرفتم به هرحال يك پست تبريك برات بگذارم كه بدوني در تمام اين شلوغيها دخترم و شاديهام را فراموش نكردم و نميكنم عزيز دلم دختر مهربانم 64 ماهگيت مبارك انشالله سال جديد سال شادي و موفقيت باشه براي شما و همه دوستاي خوبمون 64 ماه با هم بوديم كاش 64سال ديگه هم كنار هم باشيم ( اينو كه نوشتم يك حساب و كتاب كردم ببينم 64سال ديگه من و بابايي چند ساله هستيم كلي خنده ام گرفت چه آرزويي دارم ) اميدوارم فردا بتونم عكسهاي ماه اسفند را بگذارم و پرونده ...
25 اسفند 1394