6 و 7 فروردين 95
صبح روز 6فروردين بعد از خداحافظي از اهواز زديم بيرون البته همان روز خاله "مامان پارسا سينا" هم راهي اصفهان شدند خاله كوچيكه هم همراهشون رفت يعني يكدفعه همه با هم مامان بزرگ را تنها گذاشتيم و صد البته كه چون صبح زود راه افتاديم دختر خانم ما هنوز خواب تشريف داشتند خوب راه افتاديم و در بين راه ايستاديم براي صبحانه البته تا ما وسايل صبحانه را اماده كنيم فرنيا خانم هم توي پارك بازي كردند كاملا هم شلخته و مشخص كه تازه از خواب بيدار شده بعد هم صبحانه سلفي مامان و فرنيا توي ماشين باز وسط راه يك جا ايستاديم كه خانم خانما هم استراحت كنه هم بازي و مثل هر سال يواش يواش رفتيم سمت گناوه...