فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

فرشته کوچولو

جشن لگو در مدرسه17 ارديبهشت 96

سلام بدون هيچ توضيح اضافه ميريم سراغ عكسهاي جشن لگو و جشن عشايري (براي آموزش زندگي عشايري)   جشن لگو كه براي آشنايي مادرها با نحوه تدريس مبحث لگو در مدرسه بود معلم يك داستان تعريف ميكرد و در پايان از بچه ها ميخواست به كمك دختركوچولوي توي داستان برن اين مبحث در مورد آلودگي هوا و راهكار بچه ها براي كمك به رفع آلودگي هوا فرنيا يك دستگاه مثلا درست كرده كه به آقاي رفتگر كمك ميكنه كه آشغالها را جمع كنه و بازيافت بشن و نهايتا از آشغالها چيزهاي بدرد بخور ساخته بشه و شهر هم تميز بشه دستگاه بازيافت و دختر آقاي رفتگر دخترم داره توضيح ميده دستگاه بازيافت چطور كار ميكنه اين هم آقاي رفتگر است با جاروي توي دستش الب...
18 ارديبهشت 1396

اولين پست سال 96

سلام دختر عزيزم بسلامتي سال جديد هم اومد و من هم برگشتم سركار امسال تا 9 اهواز بوديم و پنج شنبه 10 هم در برگشت يك شب اصفهان خانه خاله مونديم و صبح به طرف تهران راه افتاديم و نهايتا ساعت 7.30عصر روز 11 فروردين به خانه رسيديم و باز هم مثل قبل هنوز عكسهاي دوربين را خالي نكردم و عكسهايي كه توي گوشي دارم را ميگذارم اولين عكس مربوط به روز رفتن به اهواز است يعني جمعه 27 اسفند ماه يك روز رفتيم آبادان خرمشهر   يك روز هم شوشتر خانه دايي      اهواز گردي با بابايي و سينا         5فروردين عروسي پسر خاله من بود و فرنيا خانم كلي كيف كر...
16 فروردين 1396

اسفند 95

سلام دختر گلم مدتهاست چيزي ننوشتم خدا را شكر خيلي اتفاقهاي خوب توي زندگيمون افتاده و با خوشحالي شادي داريم امسال را به پايان ميرسونيم اما الان اومدم كه با عكسهايي كه توي گوشي موبايلم دارم اين مطلب را بگذارم شايد وقت نشه عكسهاي ماههاي قبل را توي وبلاگت بگذارم اما دوست دارم در آخرين روزهاي آخرين ماه سال 95 حداقل آخرين عكسها را برات بگذارم 18اسفند جشن مدرسه شما بود و يكي از بهترين پيشنهادهاي مدرسه لباسهاي محلي شما كوچولوها بود  به همه خيلي خوش گذشت و همه چيز عالي بود       بعد از جشن با چندتا از بچه ها رفتيم كيدز كلاب كوروش   و بعد هم يك نهار با دوستان &n...
21 اسفند 1395

كويرگردي آذر95

يك كويرگردي عالي با گروه بوژان رفتيم جاي همه دوستان خالي كوير زيد آباد نزديك كاشان ساعت 7.30 از تهران راه افتاديم و وسط راه براي يك استراحت كوچولو ايستاديم توي اتوبوس بچه ها خانه چادري درست كردن يك كوچولو فرنيا خون دماغ شد و البته زود هم خوب شد اما بچه ام ديگه از خير خانه بازي گذشت ساعت تقريبا 12 رسيديم به شهر نوش آباد و رفتيم سراغ نهار و تا بزرگترها نماز بخوانن بچه ها كمي در محيط رستوران بازي كردند فرنيا به بچه ها ياد ميداد كه از پله چهارم بالاتر خطرناكه و از اون بالاتر نبايد بپرن پايين اما خودش چون مهارت داره ميتونه از پله پنجم هم بپره پايين   خوب بعد از نهار شتر سو...
21 آذر 1395

28آبان با دوستان مدرسه در سرزمين عجايب

روز جمعه 28 آبان يك روز عالي و خاطره انگيز بود با چندتا از بچه هاي مدرسه قرار گذاشتيم و رفتيم شهربازي سرزمين عجايب             بعد از تمام شدن بازي و خداحافظي از دوستان رفتيم فرنيا را گريم كرديم و شد يك خرگوش خانم ...
7 آذر 1395

آبان 95 در يك مزرعه نزديك آبسرد

عكسهاي بعدي كه الان همراه دارم يك سفر كوچولو باز هم با گروه بوژان است كه اين دفعه بابايي هم همراهمون بود اما تا عصر حالش خوب نبود و توي ماشين استراحت ميكرد و فقط يكي دوساعت پاياني كنارمون اومد           كمي وسايل ورزشي هم توي مزرعه بود           كمي هم گل بازي كيف ميده     موقع نهار شد     يك كمي هم ماجراجويي بد نيست با قدم زدن در محيط بكر اطراف مزرعه           موقع برگشت از پيا...
7 آذر 1395

شروع نوشتن دوباره

سلام گل دخترم من هر روز تا يك وقتي پيش ميامد و ميخواستم برات بنويس پيش خودم ميگفتم بايد مطالب پشت سرهم باشه و عكسهاي قبلي همراهم نبود امروز ديدم فايده نداره يا سركار وقت نميشه يا عكسها را فراموش ميكنم بيارم براي همين تصميم گرفتم فعلا هرچي عكس همراهم هست برات بگذارم تا بقيه عكسها راهم از خانه هر وقت تونستم بيارم و برات بگذارم خوب اول از همه مرداد ماه و يك اردوي تفريحي مادر و فرزند در يك باغ خوب اول از همه يك صبحانه عالي دسته جمعي     بعد گشت و گذار در باغ           بعد كلاژ با كمك از طبيعت       خوب ح...
7 آذر 1395

مدرسه آي مدرسه

دختر قشنگم دلم ميخواست هر ماه سرموقع برات بنويسم اما متاسفانه مشغوليتهاي مختلف نميگذاره اما شروع مدرسه يك مرحله مهم توي زندگي ات هست كه تقريبا به موقع دارم برات عكس ميگذارم و يك پست مخصوص بهش اختصاص دادم چهارشنبه 24 شهريور جشن شكوفه ها را برگزار كردند چون 31شهريور بين تعطيلات بود و ميگفتن احتمالا بيشتر خانواده ها مسافرت باشن اين هم دختر گل من دم در مدرسه كه دلش ميخواست با اين دوتا قو عكس بگيره و حتما دوتا قو كامل پيدا باشن     اينجا پايان جشن است و دارن يكي يكي اسم بچه ها را ميخوانند و در واقع كلاس بندي را اعلام كردند  اين هم سوم مهرماه روز اول مدرسه رفتن فرنيا گل دختر مامان كاملا بيدار و ...
5 مهر 1395

قسمت دوم تيرماه 95

فرنيا وقتي عروس ميشود     عروس خانم با تمام جواهراتش   يك روز رفتيم سينما اما اينقدر از نظر فرنيا فيلمش ترسناك بود كه من و دختري از سالن اومديم بيرون حالا خوبه فيلم مثلا ژانر كودك بوداااااااااا    اين دوتا عكس پايين وقتيه كه بابايي توي سالن بود و ما توي طبقه با فرنيا ميگشتيم تا فيلم تمام بشه     يك كيدز كلاب داره مجتمع كوروش كه فرنيا خيلي دوست داره و ما هر بار بريم اول فرنيا خانم راميگذارم توي كيدز كلاب بعد ميريم دو نفره گردش و خريد       بعد از كلي بازي يك شام خوشمزه با يك نوشيدني سنتي ميچسبه ...
31 شهريور 1395