فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

فرشته کوچولو

44ماهگيت مبارك

دختر قشنگم هميشه همه از گذر عمرشون خيلي راضي نيستن اما يك مادر براش فرق ميكنه از وقتي تو را  دارم براي بزرگ شدن و مستقل شدنت روز شماري ميكنم نميدونستم يك روزي اين قدر گذر ايام عمر برام شيرين ميشه  بزرگ شدن تو يعني بيشتر شدن سن من و كم كم پير شدنم اما اين شمارش ماههاي بزرگ شدن تو  فقط كمي نگرانم ميكنه تا كي هستم كه بتونم زير چتر حمايتم محافظت باشم ؟ خدا سايه همه پدر مادرها را بالاي سر بچه‌هاشون به سلامت حفظ كنه دختر قشنگم زود بزرگ و قوي شو 44ماهگيت مبارك
25 تير 1393

عكسهايي كه يادم رفته بود بگذارم

اين عكسها مال قبل از ماه رمضان است يادم رفته بود بگذارم و با يك دوربين تكوني بهشون رسيدم خوب اول اين عكس كيك كفشدوزكي وقتي داشتم پست تولد وبلاگ فرنيا را مينوشتم دخترم كنارم بود و يك كيك كفشدوزكي از اينترنت گذاشته بودم كه انتخاب خود فرنيا بود بابايي وقتي فهميد انتخاب فرنيا بوده سريع واسش اين و سفارش داد اين عكسها هم مال يك روز پارك گردي توي محله خودمان بود دوتا پارك نزديك خانه است كه هميشه ميريم امااين پارك چندتا چهار راه پايين تر است و اين بار در يك محله گردي رفتيم به اين پارك فرنيا با اسكوتر امده بود پارك و يك پسر بچه با دوچرخه با هم معاوضه كردند نتيجه اينكه مرغ همسايه غازه اين جا هم پاساژ صفويه است ...
16 تير 1393

اولين جمعه ماه رمضان

توي وبلاگ اريسا جون ديده بودم خاله و اريسا رفته بودند توي استخر توپ خوب من هم فكر كردم جاي بزرگيه و گفتم ما هم بريم تا من هم با فرنيا برم توي استخر توپ بازي كنيم و وقتي از  محلش پرسيدم ادرس دادند دنياي نور ما هم جمعه صبح رفتيم دنياي نور رسالت و تا رسيديم گفتند شهر بازي فقط عصرها باز است نتيجه اينكه كمي توي مركزخريد چرخيديم فرنيا در حال گشتن در مركز خريد و پيدا كردن يك مغازه رفتيم داخل مغازه و براي فرنيا خريدكرديم: گوشواره و تل بعد هم رفتيم توي پارك كنار دنياي نور و فرنيا تاب بازي كرد و دوباره عصر برگشتيم دنياي نور تا فرنيا و مامان بازي كنند اما با يك جاي كوچيك روبرو شديم كه خيلي توپ نداشت حتي فرنيا هم دوست...
16 تير 1393

حرفهاي قلمبه سلمبه فرنيا گلي

بوي پياز 5شنبه صبح از خواب بيدار شده و منو صدا كرد داشتم توي اشپزخانه غذا درست ميكردم رفتم سراغش بوسش كردم بوش كردم و گفتم عزيز دلم تو بوي عشق ميدي بوي زندگي ميدي فرنيا درحالت خماري ميگه مامان اما تو بوي پياز ميدي به من نگاه كن مربي فرنيا توي مهد عوض شده بعد از معرفي بچه ها باز مربي وقتي ميخواسته فرنيا را صدا بزنه اسم فرنيا يادش رفته بوده و از فرنيا ميپرسه اسمت چي بود؟ فرنيا ميگه : به من نگاه كن حالا بگو فر  - ني - يا و مربي بيچاره هم اطاعت امر كرده و بخش بخش اسم فرنيا را گفته فكر كنم ديگه هيچ وقت اسم فرنيا يادش نره مامانم ايرانيه ديروز موقع گرفتن فرنيا از مهد مدير داخلي مهد از فرنيا پرسيد فرنيا شما ترك ...
3 تير 1393

از چهارشنبه تا جمعه چه خبر؟

سلام ديديد كه روز 2شنبه فرنيا را اوردم سركار اخه دوشنبه قرار بود مهد بچه ها را ببره دلفيناريوم برج ميلاد و از طرفي از طرف شركت بابايي براي اين مكان روز چهارشنبه دعوت بوديم اين شد كه فرنيارا دوشنبه اوردم سركار تا وقتي بچه ها ميرن ناراحت نشه و اين هم گردش روز چهارشنبه ما كه به لطف تمام شدن باتري دوربين عكس زيادي نتونستيم بگيريم اين هم هنرنمايي شيردريايي اخر برنامه مسابقه واسه خانمها و اقايون و بچه ها گذاشتن و يكي از بچه هايي كه واسه مسابقه رفت فرنيا بود و ميتونم بگم بين بچه هاي همسن و سالش بهتر از همه بازي را بلد بود به لطف مهد كه خيلي اين بازي را انجام ميدن(يك عروسك را ميگيرن و به دست بغلي ميدن وقتي موزيك قطع شد عروسك دست ...
1 تير 1393
1