فرنيافرنيا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
وبلاگ فرشته كوچولووبلاگ فرشته كوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

فرشته کوچولو

مسافرت 2 و دراصل ديدار يك دوست عزيز

اين پست مربوط به مسافرت است اما ..... مخصوص دوست خوبم مامان ايلاست بله ما تبريز به ديدار يك دوست وبلاگي رفتيم ايلا خانم http://princess_ayla.niniweblog.com/ از خود تهران كه راه افتاديم به فرنيا گفته بودم كه ميريم يك دوست خوب را ببينيم و فرنيا تمام طول سفر عجله داشت بريم ببينيمش و ديديد كه توي مسير تا يك جا ايستاديم رفت و واسه ايلا گل چيده بود خيلي خوش گذشت و از لحظه اي كه ديدمشون يك حس صميميت داشتم انگار خيلي وقته از نزديك دوست بوديم و اصلا حس ديدار اول و نداشتم هم خود ايلا خانم كه اولش يك كم خجالتي بود و هم بابا و مامان گل ايلا خانم كه كلي بهشون زحمت داديم وقتي به فرنيا پيشنهاد رقص شد سريع درخواست رقص كرد و ايلايي با سخاو...
28 ارديبهشت 1393

مسافرت

ما چند روز تعطيلي رفته بودم مسافرت كجا؟ تبريز و اين مسافرت خيلي خوش گذشت يواش يواش متوجه ميشدي چرا خيلي اين سفر خاص بود شروع حركت فرنيا عاشق اينه كه كنار پنجره موهاش را باد ببره و ان گلهاي توي دستش كنار جاده ايستاديم و چيده واسه يك قرار ملاقات كسي كه قرار بود توي تبريز ببينيمش و فرنيا عجله داشت برسيم پيششون توي هتل فرنيا كتاب نقشه راهها را گرفته بود دستش و ازم ميخواست اسم هتلها را بخوانم و تعداد ستاره ها را هم كنار اسمها ميديد حالا گير داده بودبريم هتل مرواريد يك ستاره حالا هرچي ميگيم بدرد نميخوره گوش نميداد بلاخره هم به هتل سينا راضي شد چون مثل اسم داداش سينا بود چهار سال پيش وقتي براي اولين بار امديم تبريز توي همين هتل...
28 ارديبهشت 1393

عكسهاي فرنيا

يك بار كه رفته بوديم خانه عزيز فرنيا هوس ديدن بع بعي كرد واي كه چقدر اصرار ميكرديكي با خوديم بياريم خانه يك كوچولوي كوچولوش را اين هم فرنيا و پس زمينه الاغه فرنيا اين دختر عموش را خيلي دوست داره و هر بار بريم خانه عزيز ميپرسه مليسا نمياد؟ و خوشبختانه اين بار امده بودند و كلي دخترم سورپرايز شد ببينيد فرنيا چه بازيهايي ميكنه ميگه من الان سوار قطار شدم حالا فكر كنيد من بيچاره چجوري فرنيا را انجا گذاشتم ...
14 ارديبهشت 1393

فرنيا امروز پيش مامان است

دختر قشنگم الان جلوي من روي صندلي شركت خوابت برده و من دارم برات مينويسم عزيزم از ديروز چشم راستت قي ميكنه و امروز صبح از شدت قي باز نميشد و مژه هات بهم چسبيده بود با كمك پنبه مرطوب چشمات را باز كردم بعد خواستم ببرمت مهد اما ديدم بايد قطره توي چشمت بريزم و ميترسم براي اينكار توي مهد اذيت بشي واسه همين اوردمت سركار(شنبه 13ارديبهشت) قربون دخترم برم كه خيلي خانومه ديشب باورم نميشد براي اولين بار قطره ريختم توي چشمت و خيلي خوب همكاري كردي و اصلا هم گريه نكردي تازه چشمت را با چايي شستم و امروز كه امدي سركار مامان به همكارم گفتي خانم مامانم ديروز به چشمم چايي داد چشمم چايي خورد و بعدش خنديدي ادامه مطلب يادتون نره   ...
14 ارديبهشت 1393

دلفيناريوم برج ميلاد

سلام به همه دوستان امروز اول عكسها را ميگذارم بعد كمي از فرنيا و شيرين زبانيهاش تعريف ميكنم هفته گذشته رفتيم دلفيناريوم برج ميلاد كه هيچ دلفيني نداره و با شيرهاي دريايي نمايش ميدادند و صد البته كه فرنيا حسابي ذوق زده شد و لذت برد   برنامه قرار بود از ساعت 6شروع بشه و ما واسه اينكه رديف جلو بشينيم ساعت 5.30رفتيم و چون افتاب بود اول رفتيم سايه نشستيم بعد كلي جابجا شديم بعد كه همه جاها پرشد افتاب هم رفت و ما جاي خوبي واسه نشستن نداشتيم يواش يواش هوا سرد شد و من خدا را شكر كردم كه باخودم ژاكت براي فرنيا برداشته بودم وگرنه بايد وسط برنامه برميگشتيم برنامه با تاخير نيم ساعته شروع شد و توي اين مدت كلي فرنيابدو بدو ...
10 ارديبهشت 1393

رويدادهاي 21تا 29 فروردين

اول از همه تولد حضرت زهرا  و روز مادر را به همه مادرهاي مهربون و زنان كشورم تبريك ميگم بخصوص دوستاي خوبم در مجموعه ني ني وبلاگ اما اينقدر خاطرات سفر طولاني شد كه وقت نكردم بعد از 15را بنويسم و امروز دوباره امدم با يك پست بسيار طولاني بفرماييد ادامه مطلب 5شبنه 21فروردين پسرعموي من با خانواده امدن خانه ما و بچه ها يك عالمه با هم بازي كردند اما موقع عكس گرفتن باور كنيد از بين 12تا عكس نشد يك عكس كه همه بچه ها درست نشسته باشن پيدا كنم اين بهترينش بود جمعه هم رفتيم خانه عزيز و باز هم خيلي خوش گذشت چون بچه ها حسابي بازي كردند اول حياط خانه عزيز در يك نما و بعدش هم ببينيد عمو و بابايي شاخه هاي خشك را بريدند و مثلا درختها را هرس...
31 فروردين 1393
1